
با شکل گیری عادت ها درمغز چه اتفاقی می افتد
میلیون ها کار وجود دارد که ما هر روز بدون فکر انجام می دهیم. مسواک زدن دندان ها، خشک کردن موهایمان بعد از حمام و باز کردن قفل صفحه گوشی برای اینکه بتوانیم پیام هایمان را بررسی کنیم، همه بخشی از کارهای روزمره ما هستند. اما با یادگیری یک عادت جدید چه اتفاقی در مغز می افتد؟

کاری که یاد گرفته اید بدون فکر کردن چه کاری را انجام دهید؟ ممکن است هنگام خروج در را پشت سر خود قفل کنید، که ممکن است بعداً به وحشت منجر شود زیرا فکر می کنید آیا واقعاً این کار را به خاطر داشته اید یا خیر.
ممکن است رانندگی به سمت محل کار باشد. آیا تا به حال آن تجربه عجیب و غریب از یافتن خود را در مقصد بدون اینکه به طور کامل به یاد داشته باشید چگونه به آنجا رسیده اید را داشته اید؟ من مطمئناً دارم، و همه اینها به لطف حالت خلبان خودکار قابل اعتماد مغز است.
عادت ها زندگی ما را هدایت می کنند – آنقدر که گاهی اوقات ممکن است بخواهیم به قول معروف عادت را ترک کنیم و چیز جدیدی را تجربه کنیم.
اما عادت ها ابزار مفیدی هستند. وقتی کاری را به اندازه کافی انجام میدهیم، بدون زحمت در آن مهارت پیدا میکنیم، شاید به همین دلیل است که ارسطو معتقد است «تعالی یک عمل نیست، بلکه یک عادت است».
بنابراین، شکل گیری عادت در مغز چگونه است؟ وقتی چیزی را یاد می گیریم و آن را با تکرار در یک رفتار بی دردسر تثبیت می کنیم، شبکه های عصبی ما چگونه رفتار می کنند؟
اینها سؤالاتی است که آن گریبیل و همکارانش – از مؤسسه فناوری ماساچوست در چستنات هیل – در مطالعه اخیر منبع معتبری که یافتههای آن در مجله Current Biology منتشر شده است، به آنها پاسخ دادند.
گرفتن سیگنال های عصبی
اگرچه یک عمل معمولی بسیار ساده و بی دردسر به نظر می رسد، اما در واقع معمولاً شامل مجموعه ای از حرکات ضروری کوچک است – مانند باز کردن قفل ماشین، سوار شدن به آن، تنظیم آینه ها، بستن کمربند ایمنی و غیره.
این مجموعه پیچیده از حرکات که به یک عمل معمولی تبدیل میشود که ما به طور ناخودآگاه انجام میدهیم، «چونکینگ منبع مطمئن» نامیده میشود، و اگرچه میدانیم که وجود دارد، نحوه شکلگیری و تثبیت دقیق «تکهها» تاکنون مرموز باقی مانده است.
مطالعه جدید اکنون نشان میدهد که برخی از سلولهای مغز وظیفه دارند تا تکههایی را که مطابق با اعمال همیشگی هستند، «رزرو» کنند.
در مطالعه دیگری، گریبیل و تیم سابقش دریافتند که جسم مخطط، ناحیهای از مغز که قبلاً با تصمیمگیری مرتبط بود، نیز نقش مهمی در کسب عادات بازی میکند.
با کار با موش، این تیم متوجه شد که الگوهای سیگنالهای منتقل شده بین نورونها در جسم مخطط تغییر میکند، زیرا به حیوانات توالی جدیدی از اعمال آموزش داده میشود – چرخش در یک جهت در یک سیگنال صوتی در حین حرکت در پیچ و خم – که سپس به یک عادت تبدیل شد.
دانشمندان مشاهده کردند که در ابتدای فرآیند یادگیری، نورونهای مخطط موشها رشتهای پیوسته از سیگنالها را ساطع میکردند، اما زمانی که اقدامات موشها شروع به تحکیم و تبدیل شدن به حرکات عادی کرد، نورونها سیگنالهای متمایز خود را فقط در ابتدا و در همان ابتدا شلیک کردند. پایان کار انجام شده
وقتی یک الگوی سیگنالینگ ریشه میگیرد، گریبیل و همکارانش را توضیح دهید، یک عادت شکل گرفته است و شکستن آن به یک تلاش دشوار تبدیل میشود.

الگو های مغزی که نشان دهنده عادات است
اگرچه تلاشهای قبلی گریبیل آموزنده بود، به طور قطع نشان نداد که الگوهای سیگنالدهی مشاهدهشده در مغز با شکلگیری عادت مرتبط هستند. آنها به سادگی می توانستند فرمان های حرکتی باشند که رفتار دویدن موش ها را تنظیم می کردند.
به منظور تأیید این ایده که الگوها با تکه تکه شدن مرتبط با شکل گیری عادت مطابقت دارند، گریبیل و تیم فعلی او مجموعه متفاوتی از آزمایش ها را ابداع کردند. در مطالعه جدید، آنها به موشها آموزش دادند که دو اهرم را به طور مکرر به ترتیب خاصی فشار دهند.
محققان از شرطی کردن پاداش برای ایجاد انگیزه در حیوانات استفاده کردند. اگر آنها اهرم ها را به ترتیب صحیح فشار می دادند، شیر شکلات به آنها پیشنهاد می شد.
برای اطمینان از اینکه هیچ شکی در مورد استحکام نتایج آزمایش وجود نخواهد داشت – و اینکه آنها می توانند الگوهای فعالیت مغز مربوط به شکل گیری عادت را به جای هر چیز دیگری شناسایی کنند – دانشمندان توالی های مختلفی را به موش ها آموزش دادند.
مطمئناً، هنگامی که حیوانات یاد گرفتند اهرمها را به ترتیبی که مربیانشان تعیین کردهاند فشار دهند، تیم متوجه همان الگوی «رزروبندی» در جسم مخطط شد: مجموعهای از نورونها سیگنالهایی را در ابتدا و انتهای یک کار شلیک میکنند و در نتیجه مرزبندی میکنند. یک “تکه”
گریبیل توضیح میدهد: «فکر میکنم، این کم و بیش ثابت میکند که توسعه الگوهای براکتبندی در خدمت بستهبندی رفتاری است که مغز – و حیوانات – آن را ارزشمند و ارزشمند در کارنامه خود میدانند.»
در نهایت، تیم همچنین به شکلگیری الگوی فعالیت مکمل دیگری در گروهی از سلولهای مغزی بازدارنده به نام «اینترنورونها» در جسم مخطط اشاره کرد.
نونه مارتیروس، نویسنده ارشد این مطالعه، از دانشگاه هاروارد در کمبریج، MA، توضیح میدهد: «اینترنورونها در زمانی که موشها در میانه اجرای توالی آموختهشده بودند، فعال شدند.»
او میافزاید که نورونهای بینالمللی «احتمالاً میتوانند مانع از شروع روتین دیگر توسط نورونهای اصلی شوند تا زمانی که روال فعلی تمام شود».
مارتیروس در پایان میگوید: «کشف این فعالیت متضاد توسط نورونهای داخلی، ما را یک قدم به درک اینکه چگونه مدارهای مغز میتوانند این الگوی فعالیت را واقعاً تولید کنند، نزدیکتر میکند.»